امدم ای نازنین تا بوسه بارانت کنم


امدم تا بار دیگر جان به قربانت کنم


امدم ای گل ببویم پای تا سر پیکرت


امدم تا در حریم بوسه پنهانت کنم


امدم تا با شراب بوسه مهمانم کنی


تا به باغ دلکش اغوش مهمانت کنم


نظرات 6 + ارسال نظر
غریبه آشنا شنبه 28 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 11:37 ق.ظ

سلام وبلاگ شما خیلی قشنگه مخنو ببخش اگه نظراتم گنگه از این بیشتر نمی تونستم نشونی بدم شاید من مضحکه دستت بودم یا خدا قدرت خیلی خوب فراموشی به شما داده در هر صورت خیلی زیباست امیدوارم همیشه موفق باشی
دوست دار تو a d 2

سلام عزیزم
mamno0n az inke be webam sar zadi amma u ke jorbozeye ino nadari
ke khodeto moarefi koni chera baraye man nazar mizari man ta nado0nam
ki hasti nemito0nam javabeto bedam age enghad tarso0i ke nemito0ni khodeto
moarefi koni nazar nade plz agaram midi khaheshan khodeto moarefi kon tanx
babye

فرزاد سه‌شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 03:03 ب.ظ http://khodet midoni

salam


webloget khoob bood
age aksaye anti love khasti man daram bezan ro webloget
sheratam jaleb boodan

دیانا شنبه 4 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 12:06 ق.ظ http://justkhodam.blogsky.com

سلام
نوشته هات قشنگه
موفق باشی
راستی زیاد اعصابتو خرد نکن عزیز
به منم سر بزن

نسرین شنبه 4 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 11:20 ق.ظ http://oxin.blogsky.com

سلام
خوبی ؟
مطلبت قشنگ بود ها !
موفق باشی !

کیان یکشنبه 5 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 01:38 ق.ظ http://da2000.blogsky.com



کاش میشد پرنده بودیم توی دست آسمون

تا برای هم می ساختیم از پَرامون آشیون

من برای تو میساختم سقفی از بال و پرم

تو میزاشتی عاشقونه پرت رو زیر سرم

وای اگه پرنده بودیم تو رو با خودم می بردم

وقتی با تو می پریدم آسمون کم میاوردم

نمیذاشتم شوق پرواز تو دلامون بره از یاد

تو رو با خودم میبردم جایی که نباشه صیّاد

تو فقط باید بمونی ای پناهِ آخر من

تا که پرپر نشه بی تو همه ی بال و پر من

کاش میشد پرنده بودیم توی دست آسمون

تا برای هم می ساختیم از پَرامون آشیون

من برای تو میساختم سقفی از بال و پرم

تو میزاشتی عاشقونه پرت رو زیر سرم

وای نگو این فقط یه خوابه ، من و تو پرنده نیستیم

وقتی همدیگرو داریم نگو ما برنده نیستیم

ما میتونیم از محبّت با هم آسمون بسازیم

حتی با دستای خالی با هم آشیون بسازیم






سلام ........خوبی........قشنگ می نویسی.....به ما هم سر بزن.....خوش باشی ..........بدرود.

kiyan_real man یکشنبه 5 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 03:39 ب.ظ http://da2000.blogsky.com

هنوز یادمه ...

شبی که داشتی می رفتی بارون میومد

خدافظی که می کردی زل زده بودی تو چشام ...

آروم دستامو رها کردی ... و رفتی ...

نتونستم خونه بمونم ... تنها تو خیابونای دراز و خلوت راه می رفتم

نصفه شب بود ، هیچکی نبود تو خیابونا ...

همینجوری داشتم خیس می شدم و بازم بی هدف همینطوری راه میرفتم و راه میرفتم

چتر هم نداشتم

پشت سر هم سیگار میکشیدم ، بارون ملایم بود ، سیگارو خاموش نمیکرد موقعه راه رفتن

دیگه صبح شده بود که اومدم خونه و رفتم توی اتاقم و افتادم رو تخت

حالم خوب نبود ... تب کرده بودم ، داغ داغ

تو زنگ زدی و گفتی که رسیدی ...

صدات گرفته بود ... گریه کرده بودی ...

من هم تب داشتم ...

بازم سلام.....اینقدر که و بتون زیبا و قشنگ و دل نشینه که من روزی ۵ بار سر می زنم ......مرسی از سلیقتون ..........بازم سر بزن.......بدرود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد