وقتی که مردم مرا در تابوت سیاهی بگذارید


 
تا همگان بدانند که در سیاهی مردم


و چشمانم را باز بگذارید


تا همگان بدانند که چشم انتظار از این دنیا رفتم


و دستانم را باز بگذارید


تا همگان بدانند به انچه که می خواستم نرسیدم


و قطعه یخی بر روی قبرم بگذارید


تا به جای یارم برایم اشک بریزد

خداوندا چراعشق افریدی


چراعشق های باطل افریدی


خداوندا اگرعاشق شدن جرم و گناه است


چرا سیمای زیبا افریدی


اگرعاشق شدن یک نوع گناه است

 
دل عاشق شکستن صد گناه است

چشم من روشن


اخر ای دوست ، نخواهی پرسید


که دل از دوری رویت چه کشید؟؟


سوخت در اتش و خاکسترشد


وعده های تو به دادش نرسید


داغ ماتم شد و بر سینه نشست


اشک حسرت شد و بر خاک چکید


ان همه عهد فراموشت شد؟


چشم من روشن ، روی توسپید


جان به لب امده در ظلمت غم


کی به دادم رسی ای صبح امید


اخر این عشق مرا خواهد کشت


عاقبت داغ مرا خواهی دید