-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 21 مهرماه سال 1384 15:01
چه بی صداقدم بر روی تکه های قلب من گذاشته ای آرام برگرد من نمی خواهم این تکه تکه ها پاهای تو را زخمی کند تا قلب تو به درد آید که من خود زخمی این تکه ها هستم و هرگز این درد را برای تو نمی خواهم هرگز به او بگویید برگرد
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 مهرماه سال 1384 21:45
کسی که تو دلم درخشید من دیگه دوستت ندارم!!! ببخشید بهتره که ، نپرسی علتش رو چون که خودت ندادی فرصتش رو بهتره این نامه آخر باشه فکر کنم این واسه ما بهتر باشه من واسه اون کسی که دوست ندارم نمی تونم شاخه گل بیارم بین تو و اون روزها کلی فرقه تو آسمونت پر رعد و برقه نه مهربونی نه واسم می خندی هر دری رو من میزنم میبندی کو...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 شهریورماه سال 1384 03:15
این داستان رو شاید خیلی هاتون شنیده باشید ، ولی من یه بار دیگه مینویسمش : وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو "داداشی" صدا می کرد . به موهای مواج و زیبای اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهی به این مساله نمیکرد . آخر کلاس پیش من...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 شهریورماه سال 1384 03:28
لحظه خداحافظی به سینه ام فشردمت اشک چشمام جاری شد دست خدا سپردمت دل من راضی نبود به این جدایی نازنین عزیزم منو ببخش اگه یک وقت آزردمت غمگین تر همیشه به انتظار نشستم پنجره امیدم رو هرگز به روم نبستم پرستوهای عاشق به خونشون رسیدن اما چرا عزیز دل هرگز تو رو ندیدم گفتی به من غصه نخور میرم و برمیگرم همسفر پرستوها می شم و...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 شهریورماه سال 1384 01:16
بعثت رسول اکرم بر همه ی مسلمانان جهان مبارک باد happy birthday 2 me امروز تولدمه امروز 16 سال از عمر من گذشت و وارد 17 سال شدم چه زود عمر میگذره بچه که بودم فکر می کردم کسی که 17 18 سالشه خیلی بزرگ شده اما امروز متوجه شدم که یه فرد 17 ساله چقدر بچه است اما از یه بابت خوشحالم چون روز تولدم با روز مبعث رسول اکرم تو یه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 شهریورماه سال 1384 01:46
کاشکی هیچ وقت بزرگ نمی شدم تا خیلی از چیز هارو نمی فهمیدم تا بدی ها و بدبختی ها رو نمی دیدم کاشکی معنی دلتنگی رو نمی فهمیدم کاشکی بود و نبود هیچ کس واسم مهم نبود کاشکی مثل اون موقع ها شبها تا سرمو میزاشتم زمین راحت میخوابیدم خوابم میبرد دیگه هر شب به یک چیز فکر نمی کردم مثل دیونه ها از خواب بلند نمی شدم کاشکی معنی چرت...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 شهریورماه سال 1384 02:22
«عشق یعنی تا ابد بی سرنوشت» عشق یعنی زندگی تا زیر صفر عشق یعنی پر کشیدن تا عروج عشق یعنی طی راه بی فروغ عشق یعنی ناله گیتار من عشق یعنی درد بی درمان من عشق سودای دل بیمار ماست عشق مرگ لحظه دیدار ماست عشق فریاد انا الحق گفتن است عشق در آغوش یاران خفتن است عاشقی باید که آنرا درک کرد این زبان از گویش عشق عاجز است
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 مردادماه سال 1384 18:29
عاشق چشمان پر مهر تو ام رویای من خسته از این همه عاشق شدن دنیای من راه بی آغاز عشقت را به پایان برده ام من ندانستم که پایانی ندارد عشق بی پروا من من نمی خواهم شوم فرهاد و شیرینم شوی عشقشان پایان شیرینی ندارد عشق بی همتای من در میان قلب من راهی ندارد دیگری یا تو می آیی یا خاموش می گردد دل تنهای من
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 14 مردادماه سال 1384 01:58
رهایم کن از این دل بستگی ها مرا تنها برای خویش بگذار مرا با خاطرات تلخ یک عشق مرا با قصه ای از پیش بگذار گذشتم از تمام رفته هایم تمام رفته هایم رفته بر باد تو بگذر از دل دیوانه ی من که بودم پیش از اینها رفته از یاد مبر با خود گمان از پا فتادم شکستم در لگدمال غرورم که افسار دل دیوانه ام را ندادم دست این چشمان کورم من...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 11 مردادماه سال 1384 00:50
خداوندا: تو می دانی که انسان بودن وماندن در این دنیا چه دشوار است چه رنجی می کشد آن کس که انسان واز احساس سرشار است
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 2 مردادماه سال 1384 22:50
بوی مادر به شبهای جدایی گاه و بیگاه به گوشم می رسید اوای مادر به چشمم جلوه ای دارد شبانگاه جمال مادر و رویای مادر خداوندا میان بندگانت کسی هرگز نگیرد جای مادر زشادی جان بر افشانم به پایش اگر یکدم ببینم روی مادر به هر گل در چمن دل می سپارم که از گلها بجویم بوی مادر چو تنها می نشینم با غم خویش دلم پر می گشاید سوی مادر...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 22 تیرماه سال 1384 02:33
زیر یک سنگ سیاه،دونه ای زد جوونه سر درآورد از تو خاک،آسمون رو ببینه سایه سیاه سنگ،افتاده بود روی تنش سردی پیکر سنگ،مونده بود رو بدنش خسته شد نشست رو خاک،اون جوونه قشنگ نتونست بیاد بیرون،از زیر سینه سنگ گفت که زیر سنگ سخت،من غریب و اسیرم زیر این حجم کبود،جون میدم من میمیرم سنگه تا حرف رو شنید،دل سنگی اش شکست گفت که با...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 تیرماه سال 1384 03:09
عاشقی محنت بسیار کشید تا لب دجله به معشوقه رسید نشده از گل رویش سیراب که فلک دسته گلی داد به آب نازنین چشم به شط دوخته بود فارغ از عاشق دلسوخته بود دید در روی شط آید به شتاب نوگلی چون گل رویش شاداب گفت به به چه گل زیباست لایق دس چو من رعناییست حیف ازین گل که برد آب او را کند از منظره نایاب او را زین سخن عاشق معشوقه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 تیرماه سال 1384 02:49
بر سر هر قبری صلیبی میگذارند تا نشانگر آن قبر باشد من هم بر گردنت صلیبی می آویزم تا همه بدانند گورستان عشق من قلب توست
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 27 خردادماه سال 1384 03:47
امدم ای نازنین تا بوسه بارانت کنم امدم تا بار دیگر جان به قربانت کنم امدم ای گل ببویم پای تا سر پیکرت امدم تا در حریم بوسه پنهانت کنم امدم تا با شراب بوسه مهمانم کنی تا به باغ دلکش اغوش مهمانت کنم
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 26 خردادماه سال 1384 15:11
وقتی که مردم مرا در تابوت سیاهی بگذارید تا همگان بدانند که در سیاهی مردم و چشمانم را باز بگذارید تا همگان بدانند که چشم انتظار از این دنیا رفتم و دستانم را باز بگذارید تا همگان بدانند به انچه که می خواستم نرسیدم و قطعه یخی بر روی قبرم بگذارید تا به جای یارم برایم اشک بریزد
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 26 خردادماه سال 1384 14:58
خداوندا چراعشق افریدی چراعشق های باطل افریدی خداوندا اگرعاشق شدن جرم و گناه است چرا سیمای زیبا افریدی اگرعاشق شدن یک نوع گناه است دل عاشق شکستن صد گناه است
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 26 خردادماه سال 1384 14:50
چشم من روشن اخر ای دوست ، نخواهی پرسید که دل از دوری رویت چه کشید؟؟ سوخت در اتش و خاکسترشد وعده های تو به دادش نرسید داغ ماتم شد و بر سینه نشست اشک حسرت شد و بر خاک چکید ان همه عهد فراموشت شد؟ چشم من روشن ، روی توسپید جان به لب امده در ظلمت غم کی به دادم رسی ای صبح امید اخر این عشق مرا خواهد کشت عاقبت داغ مرا خواهی دید
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 14 خردادماه سال 1384 16:50
خیلی وقته از چشام بی تو بارون میباره دلٍ ناامیدٍ من تو رو آرزو داره ای همیشگیترین , آه ای دورترین سوختن کارٍمن است نگرانم منشین راست میگفتی تو, دیگر اکنون دیر است دوری و دوستی آخرین تدبیرست راست میگفتی تو, باید از عشق برید از چنین پایانی به سرآغاز رسید
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 14 خردادماه سال 1384 16:20
التماس شمع به التماس شمع نگاه کن، که در نگاه بی نگاهیش به آتش التماس می کندمرا نسوزان چه التماس بیهوده ای است، چه بیهوده تلاش می کند نمی داند که تا ابد این آتش است که شمع را می سوزاند شمع هیچ کاری نمی تواند بکند. ولی به صحبتهای شمع گوش کرده ای گوش کن ته التماسش می گوید دوستت دارم می گوید من آتشم را دوست دارم پس به...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 خردادماه سال 1384 02:09
یه روزمی خوام گـــذرکنم ..ازکــوچه دلــواپسی.. شیشه ی غــــم روبشکنم...فـــرارکنم ازبی کــسی.. می خوام که قلب خـــــــسته ام...اســیراین واون نشه.. این دلــک شــکسته ام..مشکل دیــگرون نشه..... دلـم می خوادنــظرکنم...به عـــشق های بی هــوس.. ســربزنم به آســمون...حتی به قــدریک نــفس
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 خردادماه سال 1384 04:18
نه گناهکاریم نه بی تقصیریم من و تو بازیچه ی تقدیریم هر دو در بیراهه بیرحم عشق با دل و احساس خود درگیریم بیشتر از همیشه دوستت دارم گر چه از عاشقی و عاشق شدن بیزارم زیر آوار فرو ریخته ی عشق از دلم چیزی نمانده که به تو بسپارم تو که همدردی مرا یاری بده به من عاشق امیدواری بده اگه عشق با ما سر یاری نداشت تو به من قول وفا...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 خردادماه سال 1384 13:14
بهونه های پسرها تو برای من مثل خواهر می مونی! ... یعنی خیلی زشتی! فاصلهء سنیمون یه کمی زیاده! ... یعنی خیلی زشتی! من به تو علاقه به اون صورت ندارم! ... یعنی خیلی زشتی! من الان توی موقعیت بدی از زندگیم هستم! ... یعنی خیلی زشتی! من بازم دوست دختر دارم! ... یعنی خیلی زشتی! تقصیر تو نیست ، تقصیر منه! ... یعنی خیلی زشتی!...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1384 20:23
عشق و دیوونگی .... یه روزی عشق و دیوونگی و محبت و فضولی داشتند قایم موشک بازی می کردند تا نوبت به دیوونگی رسید دیوونگی همه رو پیدا کرد اما هر چه گشت اثری ازعشق نبود فضولی متوجه شد که عشق پشت یک بوته ی گل سرخ قایم شده و دیوونگی رو خبر کرد و دیوونگی یک خار بزرگ برداشت و در بوته ی گل سرخ فرو کرد صدای فریاد عشق بلند شد...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1384 01:16
عشق <<<ای بهارک،در دلم عشقت شکفت نیمه شب از فکر تو چشمم نخفت عاشقست او،عاشقست او عاشقست این سخن را تا سحرگه ماه گفت ای بهارک،روی تو همچون مه است چون توانستن که این مه را نهفت وصف رویت را همیشه می توان از ملائک های بس زیبا شنفت دارم اندردل امیدی بس بزرگ تا قیامت با تو باشم یارو جفت گرپری گویم ترا کم گفته ام...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1384 01:52
عشق یعنی..... عشق یعنی یه سبد یاس سفید/ عشق یعنی دل سپردن به امید/ عشق یعنی نهایت دلدادگی/ عشق یعنی در نهایت سادگی/ عشق یعنی یه بقل دلواپسی/ عشق یعنی رها شدن در بی کسی/ عشق یعنی سرسپردن تا فنا/ عشق یعنی اول و آخر....خدا....
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1384 00:11
عشق نا پایدار به چشم های خودت قسم دیگه بهت نمی رسم وصال تو خیالیه وای که دلم چه حالیه یادت میاد بهارمون دلای بی قرارمون قائم شدن تو کوچه ها دور از نگاه بچه ها ، بازی های عروسکی آخ که چه حیف شد کودکی ، یه کم برس باز به خودت می خوام بیام تولدت! اونوقتا اینجوری نبود راهت به این دوری نبود حالا که عاشقت شدم نیستی دیگه مال...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1384 02:12
یکی می گفت: ادم توی عاشقی باید مثل سیگار باشه با اینکه میدونه اخرش زیر پا له میشه ولی بازم تا اخرش به پای عشقش می سوزه
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1384 14:04
دلخسته دلخسته از امروز و فردای بهارم چیزی شبیه باد و باران کوله بارم باران نمی بارد ولی امشب به جای یک آسمان بی تو نشستن گریه دارم در دفتر بی سرنوشتیهای دنیا من چکنویس برگهای روزگارم شیرین تویی . فرهاد باشم یا نباشم یک بیستون سرد و خالی درد دارم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1384 01:54
یاد تو باز هم با نام تو افسانه ای گلریز شد//// باز هم در سینه ام عشق تو شورانگیز شد//// باز هم همراه بوی میخک و محبوبه ها//// خاطراتم پر کشد با یاد تو در کوچه ها//// باز قلب پنجره بر روی من وا می شود//// باز هم پروانه ای در باغ پیدا می شود//// باز هم لای کتابم می نهم یک شاخه یاس//// می کنم بهر پیامی قاصدک را...