تبانی دل |
|
آمد و آرام در دلم جا گرفت.این دشت سرخ را زیبا ز ما گرفت.چشم او سرچشمه نگاه دل شد. نیاز دل راه و رسم او شد.دل تبانی کرد و از ما دل گرفت.راه بر ما بست و راه خود گرفت. ای دل تو دریای خروشانی دمادم. منم آن کشتی بشکسته درهم.اگر آرام گیری یاد آری. مرا در بستر دریا نذاری. ×/×/×/ |